“Dar dizisaro matni” matnidagi yangi so’zlarni o’zlashtirib, topshiriqlani bajaring.
در دیزی سرا بعد از مسابقه فوتبال، در انتهای خیابان سعدی چند زن و مرد جوان داشتند صحبت می کردند. یکی از زنها گفت: من دارم از گشنگی می میرم، بیایین یه رستورانی پیدا بکنیم که نهار بخوریم. زن دیگری گفت: بسیار فکر خوبی است. از صبح حتی یک تکه نونم نخورده ام. شوهر خانم اولی گفت: حرفی ندارم. من در این نزدیکی یه دیزی سرای خوبی سراغ دارم. شما یک کمی صبر کنین من همین الان بر می گردم .
– خیلی خوب ، منتظرتون هستیم.
فصل پاییز بود، لباس این اشخاص نشان می داد که گویا از شهر دیگری برای تماشای مُسابقه آمده است. زن دومی گفت: ببینید، هوا این قدر گرم است که آدم هیچ فکر نمی کند که پاییز است. زن اولی، با کمی ناراحت گفت: داداشم کو؟ نیم ساعت است که رفته ماشینمونو پارک بکنه ولی از او خبری نیست! مبادا گم بشه! بهتره یواش یواش بریم جلو. در همین موقع مثل اینکه برادرش خواست خیالشان را راحت کند آن طرف خیابان پیدا شد. به آنها خیره شده با تعجب پرسید : چه جوری شده که شما زود تر از من اینجا رسیده این؟ دیگران با خنده جریان را تعریف کردند.
طولی نکشید که شوهر خانم دومی هم بر گشت و گفت : حق با من بوده، چند قدم جلوتر دیزی سرای جدیدی هست. آشپزشون خیلی ماهره و غذاهای لذیذی درست میکنه. من جامونو رزرو کردم، زود بریم که شلوغ نشه . – خدا پدرت را بیامورزه.
بعد از چند دقیقه مسافرین خسته، ولی خندان وارد دیزی سرا شدند. آنجا میز و صندلی نبود و آنها روی قالی خالی روی تخت نشستند. پیشختمتی آمد سفره تازه انداخت . مهمانان یکی بعد از دیگری دستشویی رفتند. یکی از مسافرین گفت: یادم می اد پارسال همینجا بودیم.
خانم ها صورت غذارا بر داشته سر گرم خواندن شدند. از پیش غذا هر چه دلتون می خواهند دارند. گوجه فرنگی، سالاد فصل، خامه، ماست، پنیر، خورش اسفناج، خاویارم هست. پیشخدمت پهلوی آنها سبز شد و پرسید: چه فرمایشی دارین؟
یکی از آقایون خواهش کرد قبل از همه آب یخ بیاورد. بعد سالاد و نان و دوغ آوردند. پس از اندکی تامل چهار تا دیزی آوردند. قاشق سوپخوری ، کارد، چنگال و گوشت کوبم سر سفره گذاشتند. برای یکی از خانم ها که نخواست آبگوشت دیزی بخورد به جای دیزی کباب برگ آوردند. او خواهش کرد که شوید، جعفری، ریحان ، پیاز تازه و فلفل و نمک هم بیاورند. آن وقت مهمانان چشمشان به زنگولی افتاد که داشت اسفند دود می کرد. از نزدیک آنها هم رد شد تا دود اسفند به آنها هم بخورد که کسی چشمشان نزنند. برادر مهری به او پول خورد دا د.
برای دسر مهمانان میوه و بستنی سفارش دادند. سر انجام شیرینی و چایی آوردند. یکی از خانم ها گفت: این دیزی سرا رو خیلی قشنگ درست کردند. بیایین یه قلیون سر سفره بذاریم و با هم یه عکس بندازیم. سر انجام یکی از آقایان از گارسون صورت حسابی گرفته پولش را پرداخت و مهمانان دیزی سرارا ترک کردند.
1-topshiriq.Gaplar tuzib tarjima qiling.
غذارا بر داشته،خانم ها صورت، سر گرم خواندن شدند.
هر چه دلتون ، از پیش غذا ، می خواهند دارند.
گوجه فرنگی، سالاد فصل، خامه، ماست، پنیر، خورش اسفناج، خاویارم هست.
سبز شد، پیشخدمت پهلوی آنها ،و پرسید: چه فرمایشی دارین؟
خواهش کرد ،یکی از آقایون،آب یخ ،قبل از همه بیاورد.
بعد سالاد و نان و دوغ آوردند.
چهار تا،پس از اندکی تامل، دیزی آوردند.
سر سفره ، قاشق سوپخوری ، کارد، چنگال و گوشت کوبم ،گذاشتند.
نخواست آبگوشت، برای یکی از خانم ها ،که دیزی ،کباب برگ ، بخورد به جای دیزی آوردند.
هم بیاورند،او خواهش کرد که شوید، جعفری، ریحان ، پیاز تازه و فلفل و نمک.
2-topshiriq. Quyidagi gaplarni fors tiliga tarjima qiling.
Alisher Navoiyning “Layli va Majnun”, “Farhod va Shirin” dostonlari rus va boshqa xalqlar tillarida tarjima qilingan. Siz Oybekning “Qutlug‘ qon” romanini o‘qiganmisiz? U mening gapimga tushunmadi. Bu lug‘atni qayerdan olgansiz? Siz nima uchun bu yerga kelgansiz? Men o'qish uchun bu yerga kelganman. Otam bu ko‘ylakni menga Tashkentdan olib kelgan. Umar Xayyom ruboiylari har bir o‘quvchini o'ziga maftun etadi. Jomiy 817- yil hijriyda Hirot shahrida tug‘ilgan. Navoiy bilan Jomiy o‘rtasidagi do‘stlik do'stlikning namunasi bo‘lgan. Bu yerga sizdan boshqa hech kim kelganmi? Bu maqolani hamma talabalar o‘qiganmi? Bizning uyga mehmonlar kelishibdi. Bu kitob XIX asr adabiyoti tarixiga old ekan. Bu yozuvchi O‘zbekiston Respublikasining ordeni olishga musharraf bo‘lgan. Bu qiz Namangan shahrida tug'ilgan. Uning olasi Samarqandda tug'ilgan. Men esa Toshkent shahrida tug'ilganma. .
3-topshiriq. Quyidagi savollarga javob yozing.
این چند نفر برای چه به شهر آمدند؟ کجا استاده بودند و داشتند چکار می کردند؟ آنها منتظر چه کسی بودند؟ یکی از زنها چه گفت؟ به او چه جواب دادند؟ از روی لباسشان چی میشود فهمید؟ آنها کجا خواستند نهار بخورند؟ برادرشان رفت چه کار بکند؟ آن وقت چه فصلی بوده؟ هوا چطور بود؟ یکی از آنها چه چیز پیدا کرد؟ ماشینشان را کجا گذاشت؟ در دیزی سرا مردم کجا نشستند؟ آنها قبل از همه چه چیز را سفارش دادند؟ غذای گرمشان چه بود؟ آنجا کیها بودند؟ یکی خانم برای خود چی سفارش داد؟ بعد از شام چه کار کردند؟ آیا از دیزی سرا خوششان آمد؟