مسافرت بیرون از شهر جُمعه گذاشته ریاست دانشگاه شیراز مینی بوس در اختیار دانشجویان خارجی گذاشت تا بتوانند از اطراف شهر دیدن کنند. آنها تصمیم گرفتند ساعت هفت حرکت کنند. یک رُبع به هفت سه نفر چینی از مهمان سرا بیرون آمد پنج دقیقه بعد چهار نفر اُزبک به جمع آنها اضافه شدند. آخر وقت هم سه نفر ژاپُنی رسیدند. غیر از اینها پنج نفر دانشجوی ایرانی بودند که رهنمایی می کردند. آقای دکتر باقری مُعاون بین المللی دانشکده مسئول این مسافرت بود. رویهمرفته شانزده نفر سوار مینی بوس شدند تا به گردش بروند. مینی بوس ساخت شرکت " ایران خودرو " بود. کرایه اش را که صد هزار تومان است دانشگاه می پردازد. جای شیرین و منیژه روی صندلی اول بود. دو دختر ژاپُنی پشت سرشان نشستند. سیاوش و سیروس هم نزدیک راننده نشستند. پهلوی آنها دو پسر اُزبک بودند.
همینکه مینی بوس پر شد راننده پرسید: بریم؟ آقای دکتر باقری که فارغ التحصیل همین دانشگاه بود، جواب داد: آره، دیگه کسی نمی اید. بهتره حرکت بکنیم. مینی بوس ساعت هفت و ربع از شهر خارج شد و از جاده باریکی به طرف ده حسین آباد رفت. جاده حسین آباد مثل خیابانهای شیراز صاف نبود. راهش خاکی و دشوار بود. بعد از نیم ساعت مینی بوس به یک پُل رسید . راننده سرعت ماشین را کم کرده، یواش یواش از روی پل رد شد. دانشجویان رودخانه کوچکی را زیر پایشان دیدند. آن طرف رودخانه راننده دو باره سرعت را زیاد کرد تا به شصت کیلومتر در ساعت رسید. یک ربع ساعت بعد مینی بوس به حسین آباد رسید. آقای دکتر باقری از راننده خواهش کرد : همینجا نگه دارین، لُطفاً منتظرمون باشید. دانشجویان پیاده شدند و به قهوه خانه ده رفتند.
بیشتر دانشجوها دوربین داشتند. پنج پیر مرد دهاتی و دو بچه در قهوه خانه بودند. بچه ها به خارجیان خیره شدند. دانشجوی ازبک که اسمش انور بود از آنها پرسید: ممکنه از شما یک عکسی بگیریم؟ یکی از مردهای دهاتی گفت: شما خوب فارسی بلدین! بله، بفرمایین. دانشجویان سر سفره نشستند. بچه ای نزد آنها ایستاد و پرسید: چایی میل دارین ؟ چایی یا فالوده بیاورم؟ یکی از دانشجویان گفت: فالوده شیراز خیلی معروف است. بهتره اونو انتخاب بکنید.
دانشجویان بعد از نیم ساعت استراحت به طرف مزرعه ها سبز رفتند. کشت زراعت حسین آباد گندم و جو است همچنین باغ های زیادی هم دارد. همه اینها باغهای میوه است. در این باغ ها سیب، گوجه، زردالو، گیلاس، هُلوی خوبی به دست می اید.
دانشجویان به ده بر گشتند و در مغازه ای جمع شدند. این مغازه کولر داشت و هوایش خیلی خنک بود. انور از فروشنده پرسید: اینجا یه نوشابه چنده ؟ – صد و پنجاه تومان. – پس یه نوشابه و یه بستنی لطف کنید، ساندویج هم دارین؟ – نه، ساندویج نداریم. – خیلی ممنون.
آقای دکتر گفت: حالا باید سوار شویم. نگاه کنین کسی جا مونده؟ باید زود حرکت کرد. نمیشه دیر بر گشت.
1-topshiriq.Quyidagi so’z va so’z birikmalaridan gaplar tuzing va yozing.
دانشجوها دوربین، بیشتر، داشتند.
دو بچه، پنج پیر مرد دهاتی و، در قهوه خانه بودند.
به خارجیان، بچه ها ،خیره شدند.
اسمش انور بود، دانشجوی ازبک که، از آنها پرسید: از شما، ممکنه، یک عکسی بگیریم؟
مردهای دهاتی، یکی از، گفت: فارسی بلدین! ، شما خوب ،بله، بفرمایین.
سر سفره، دانشجویان، نشستند.
نزد آنها ایستاد، بچه ای، و پرسید: میل دارین،چایی ؟ یا ،چایی، فالوده بیاورم؟
دانشجویان،یکی از، گفت: خیلی معروف،فالوده شیراز، است. انتخاب،بهتره اونو بکنید.
نیم ساعت،دانشجویان بعد از، استراحت،مزرعه ها،به طرف، سبز رفتند.
حسین آباد،کشت زراعت ، همچنین ،گندم و جو است، باغ های زیادی هم دارد.
خوبی به دست ، در این باغ ها سیب، گوجه، زردالو، گیلاس، هُلوی، می اید.
2-topshiriq.Nuqtalar o’rnini to’ldiring.
جُمعه گذاشته ریاست دانشگاه شیراز مینی بوس … اختیار دانشجویان خارجی گذاشت تا… بتوانند از اطراف شهر دیدن کنند. آنها تصمیم گرفتند ... حرکت کنند. یک رُبع به هفت … چینی از مهمان سرا بیرون آمد پنج دقیقه …چهار نفر اُزبک به … اضافه شدند. آخر وقت هم سه نفر ژاپُنی…. غیر از اینها پنج نفر... ایرانی بودند که رهنمایی می کردند. آقای دکتر باقری …دانشکده مسئول این مسافرت بود. رویهمرفته شانزده نفر سوار … شدند تا به گردش بروند. مینی بوس …" ایران خودرو " بود. کرایه اش را که … تومان است دانشگاه می پردازد. جای شیرین و منیژه روی …اول بود. دو دختر ژاپُنی پشت … نشستند. سیاوش و سیروس هم نزدیک … نشستند.
(در، آنها، ساعت هفت، سه نفر، بعد،جمع آنها، رسیدند، دانشجوی،مُعاون بین المللی،مینی بوس، ساخت شرکت، صد هزار، صندلی، سرشان، راننده.)
3-topshiriq.Quyidagi savollarga javob yozing.
دانشجویان کجا خواستند بروند؟ اسم مسئول مسافرت کی بود؟ بچه ها کجا جمع شدند؟ آنها چند نفر بودند؟ در اطراف شهر مردم چه محصولاتی به دست می اوردند؟ دانشجویان کجای ده رسیدند؟ آنها چه خواستند بخورند؟ در مغازه چه کار کردند؟ چرا در این مغازه جمع شدند؟ چه نوع غذای در شیراز معروف است؟
4-topshiriq.Fe’llarni kerakli shalkga qo‘ying.
امروز می رویم از اطراف شهر ... (دیدن کردن). این مینی بوس را در اختیار ما ... (گذاشتن). ما باید ساعت هفت در دم مهمان سرا ... (جمع شدن). ما تصمیم گرفتیم زود... (حرکت کردن). از این پل نمی شود... (گذشتن). باید از پل دیگر ... (رفتن). در این ده می توان خوب ... (استراحت کردن). اینجا می شود ... (عکس کرفتن). دیرم شد ... (بر گشتن).
5-topshiriq.Quyidagi so‘zlarni fors tiliga tarjima qiling.
Bugun biz shahar tashqarisiga sayohatga borishimiz kerak. Ertalab 7.00da avtobus keldi. Nonushtadan so‘ng talabalar avtobus yonida to‘plandilar. Havo biroz salqin edi. Sayohatimizga janob Boqari mas’ul edi. Hamma talabalar yig‘ilgandan so‘ng doktor Boqari: avtobusga o‘tiringlar jo‘naymiz – dedi.