O‘zbekiston respublikasi oliy va o‘rta maxsus ta’lim vazirligi termiz davlat universiteti Normurod Murodov fors tili



Download 3,73 Mb.
bet55/116
Sana31.12.2021
Hajmi3,73 Mb.
#250757
1   ...   51   52   53   54   55   56   57   58   ...   116
Bog'liq
fors tili

99- tamrin. Quyidagi so‘zlarni fors tiliga tarjima qiling.

Bugun biz shahar tashqarisiga sayohatga borishimiz kerak. Ertalab 7.00da avtobus keldi. Nonushtadan so‘ng talabalar avtobus yonida to‘plandilar. Havo biroz salqin edi. Sayohatimizga janob Boqari mas’ul edi. Hamma talabalar yig‘ilgandan so‘ng doktor Boqari: avtobusga o‘tiringlar jo‘naymiz – dedi.


بدیهه حافظ شیرازی

در یکی از غزلهای خود حافظ شاعر معروف ایران کفت: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سمرقد و بخارا را. امیر تیمور فاتح سمرقند، پس از رسیدن به شیراز حافظ را نزد خود طلبید. وقتی حافظ به در بار آمد امیر تیمور با اشاره به لباسهای کهنه شاعر و شعرش به خنده گفت: – با همین وضعیتی سمرقند و بخارا را به خال هندوی یک ترک شیرازی بخشیدی؟ حافظ هم با اشاره به لباس کهنه خود، به شوخی گفت: – از همین بخشش های بی حساب و کتاب است که به این روز افتاده ام.



واژه ها


o‘tishi mushkul yo‘l

– dušvār ru

دوشوار رو

xullas

– āxere vaγt

آخر وقت

yana,qayta

– dubāre

دوباره

un

– ārd

آرد

fotoapparat

– durbin

دوربین

tegirmon

– āsyāb

آسیاب

qishloqi

– dehāti

دهاتی

extyoringiz

– extyār dārid

اختیار دارید

haydovchi

– rānande

راننده

ishora

– ešāre

اشاره

yo‘lbosh– lovchi

– rahnamā

رهنما

qo‘shilmoq

– ezāfe šodan

اضافه شدن

yo‘l ko‘rsatmoq

– rahnamāi kardan

رهنمای کردن

atrof

– atrāf

اطراف

o‘tmoq

– radd šodan

رد کردن

ingichka

– borik

باریک

hayot

– ruzgār

روزگار

sovg‘a

– baxšeš

بخشش

umuman

– ruyhamrafte

رویهمرفته

badiha

– badiha

بدیهه

rahbarlik

– rayāsat

ریاست

echki

– boz

بز

ziroat, ekin

– zarāa’t

زراعت

muzqaymoq

– bastani

بستنی

zo’r qilmoq

– zur zadan

زور زدن

o‘pmoq

– bosidan

بوسیدن

zanjir

– zanjir

زنجیر

qo‘lga kiritmoq

– bedast āvardan

به دست آوردن

musobaqa

– zurāzmāi

زورازمایی

hisob kitobsiz

– bihesāb ketāb

بی حساب و کتاب

yaponlarga oid

– jāponi

ژاپنی

xalqaro

– beyn al melali

بین المللی

buterbrot

– sāndvij

ساندویج

semiz,to‘la

– parvār

پروار

tegirmon toshi

– sange āsyāb

سنگ آسیاب

orqa

– pošt

پشت

teshik

– surāx

سوراخ

ko‘prik

– pol

پل

zararlanish, lat yeyish

– šekast

شکست

orqaga qolmoq

– jāmānde

جا ماندن

sog‘in(sigir)

– širdeh

شیرده

bosh yo‘l

– jāde

جاده

talab

– talab

طلب

sovg‘a

– jāize

جایزه

talab qilmoq

– talab qilmoq

طلبید

yig‘ilmoq

– jam’ šodan

جمع شدن

ter

– araγ

عرق

aylantirmoq

– čarxāndan

چرخاندن

chuqur

– amiγ

عمیق

Tommoq

– čakidan

چکیدن

fotih

– fāteh

فاتح

xitoy

– čin

چین

tahsilni tugatgan

– fāreγut tahsil

فارغ التحصیل

bir narsa

– čizi

چیزی

muzqaymoq

– fālude

فالوده

xudo bersin

– xudā

bedehad


خدا بدهد

kurash usuli

– fot u fan

فوت وفن

tikilib qaramoq

– xire šodan

خیره شدن

qadimgi

– γadim

قدیم

qad, tana

– γad

قد

qahvaxona

– γahvexāne

قهوه خانه

kuchli

– γavi

قوی

در اختیار کسی گذاشتن dar exteyār kasi gozāštan – biror kishining ixtiyoriga bermoq

ساخت شرکت ایران خود رو sāxt širkat irānxudru – Iron xudru shirkati mahsulsti

پیک بهار

بر خیز که می رود زمستان بگشای در سرای بستان

نارج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار زحمت ببرد ز پیش ایوان

بر خیز که باد صبح نوروز در باغچه می کند گل افشان

خاموشی بلبلان مشتاق در موسم گل ندارد امکان سعد


منقل بگذار ...: منقل و خوابگاه را رها کن ( شبستان در اینجا یعنی خوابگاه یا خانه )

سرای بُستان : بستان سرا، کوشک یا بنای که درون باغ و بستان می سازند.


درس پانزده O‘N BESHINCHI DARS
ماضی نقلی Otgan zamon natijali fe’li
O‘tgan zamon natijali fe’li o‘tgan zamon sifatdoshiga است – ast bog‘lamasining qisqa shaklini qo‘shish orqali yasaladi.

رفتن raftan – bormoq

رفته ام rafte-am– borganman رفته ایم rafte-im – borganmi رفته ای rafte-i – borgansan رفته اید rafte-id –borgansiz رفته است rafte ast – borgan رفته اند rafte-and –borganlar

O‘tgan zamon natija fe’lining bo‘lishsiz shakli odatdagidek fe’l oldiga نه - na inkor yuklamasini qo‘shish orqali hosil qilinadi. Old qo‘shimchali va qo‘shma fe’llarga نه - na inkor yuklamasi yordamchi fe’lga qo‘shiladi

نخوانده ام naxānde-am – o‘qimaganman

ندیده ام nadide-am – ko‘rmaganman

بر نگشته ام bar nagašte-am – qaytmaganman

استراحت نکرده ام esterāhat nakarde- am–dam olmaganman

O‘tgan zamon natijali fe’li ish harakatining o‘tgan zamonda bo‘lib o‘tganligini bildirish bilan birga, uning bajarilish fakti, natijasi hozirda ham mavjud ekanligini ko‘rsatadi. Agar o‘tgan zamon aniq fe’lining ma’nosi ish-harakatning o‘tgan zamonda aniq bajarilganligini, bo‘lib o‘tganligini qayd qilish bilan kifoyalansa, o‘tgan zamon natijali fe’lida esa asosiy diqqat ish-harakatning bajarilganligi yoki bo‘lib o‘tganligida emas? balki uning natijasida – hozirgi holatida bo‘ladi. Qiyos qiling:

دانشیار ما از ایران آمد dānešyār-e mā az irān āmad – Bizning o‘qituvchimiz Erondan keldi. دانشیار من از ایران آمده است dānešyār-e mā az irān āmade ast – Bizning o‘qituvchimiz Erondan kelgan.

Birinchi gapda آمد āmad ish-harakatni bo‘lib o‘tganliginigina qayd qilsa, ikkinchi gapda آمده است āmade ast ish-harakatning bajarilganligi fakti hozir ham mavjudligini ko‘rsatadi. Misollar: شما گلستان سعدی را خوانده اید šomā golestān-e sa’dirā xānde-id? – Siz Sa’diyning "Guliston"ini o‘qiganmisiz? خیلی رنج کشیده و به مقصد رسیده ام xeyli ranj kašide va be maqsad raside-am – ko‘p mehnat qildim va maqsadga yetdim.

O‘tgan zamon natijali fe’li o‘tgan zamon eshitishlik ma’nosini ham bildirish mumkin. O‘tgan zamon natijali fe’lining bu ma’nosida ish-harakatning bajarilishi so‘zlovchiga avvaldan ma’lum bo‘lmay, ish-harakatning bajarilishi yo bajarilmaganligi boshqa odamdan eshitishi yoki boshqa vositalar orqali ma’lum bo‘lishi qayd qilinadi.

او زبان فارسی را خوب یاد گرفته است – u zabān-e fārsirā xub yād gerefte ast–U fors tilini yaxshi o‘rganibdi.

100- tamrin. Quyidagi gaplarni o‘qing va tarjima qiling.

وقت نهار است ولی هنوز برنج را نیاورده اند. چند دقیقه است که درس شروع شده است. شما هنوز این کتاب را نخوانده اید؟ آنها دیر تلفن می کنند. پدر و مادرم رفته اند. این سه نفر اصفهان رفته اند، تا در دانشگاه قبول شود . آنها از شهرهای مختلف آمده اند، تا در پایتخت درس بخوانند. از اینها چیزی نشنیده اند. هنوز غوره نشده می خواهد مویز بشه . این ساختمان را هنوز نساخته اند. بیا کمی استراحت بکنیم. بگذار بعد از صرف نهارگردش بروند. اینجا بنفشه فراوونه، بذار بچه ها بچیننشون. این داستان صادق هدایت را نخوندین؟ برایتون بیارم؟ بیا امروز برای نهار جوجه کباب درست بکنیم. دوستانمون امروز به ترمذ بر می گردند. بیا استقبالشون بکنیم. مبادا دیر بکنیم. چرا نگذاشت زنگ بزنم؟ زنده باد دوستی بین ازبکستان و ایران!


در دیزی سرا

بعد از مسابقه فوتبال، در انتهای خیابان سعدی چند زن و مرد جوان داشتند صحبت می کردند. یکی از زنها گفت: من دارم از گشنگی می میرم، بیایین یه رستورانی پیدا بکنیم که نهار بخوریم. زن دیگری گفت: بسیار فکر خوبی است. از صبح حتی یک تکه نونم نخورده ام. شوهر خانم اولی گفت: حرفی ندارم. من در این نزدیکی یه دیزی سرای خوبی سراغ دارم. شما یک کمی صبر کنین من همین الان بر می گردم .

– خیلی خوب ، منتظرتون هستیم.

فصل پاییز بود، لباس این اشخاص نشان می داد که گویا از شهر دیگری برای تماشای مُسابقه آمده است. زن دومی گفت: ببینید، هوا این قدر گرم است که آدم هیچ فکر نمی کند که پاییز است. زن اولی، با کمی ناراحت گفت: داداشم کو؟ نیم ساعت است که رفته ماشینمونو پارک بکنه ولی از او خبری نیست! مبادا گم بشه! بهتره یواش یواش بریم جلو. در همین موقع مثل اینکه برادرش خواست خیالشان را راحت کند آن طرف خیابان پیدا شد. به آنها خیره شده با تعجب پرسید : چه جوری شده که شما زود تر از من اینجا رسیده این؟ دیگران با خنده جریان را تعریف کردند.

طولی نکشید که شوهر خانم دومی هم بر گشت و گفت : حق با من بوده، چند قدم جلوتر دیزی سرای جدیدی هست. آشپزشون خیلی ماهره و غذاهای لذیذی درست میکنه. من جامونو رزرو کردم، زود بریم که شلوغ نشه . – خدا پدرت را بیامورزه.

بعد از چند دقیقه مسافرین خسته، ولی خندان وارد دیزی سرا شدند. آنجا میز و صندلی نبود و آنها روی قالی خالی روی تخت نشستند. پیشختمتی آمد سفره تازه انداخت . مهمانان یکی بعد از دیگری دستشویی رفتند. یکی از مسافرین گفت: یادم می اد پارسال همینجا بودیم.

خانم ها صورت غذارا بر داشته سر گرم خواندن شدند. از پیش غذا هر چه دلتون می خواهند دارند. گوجه فرنگی، سالاد فصل، خامه، ماست، پنیر، خورش اسفناج، خاویارم هست. پیشخدمت پهلوی آنها سبز شد و پرسید: چه فرمایشی دارین؟

یکی از آقایون خواهش کرد قبل از همه آب یخ بیاورد. بعد سالاد و نان و دوغ آوردند. پس از اندکی تامل چهار تا دیزی آوردند. قاشق سوپخوری ، کارد، چنگال و گوشت کوبم سر سفره گذاشتند. برای یکی از خانم ها که نخواست آبگوشت دیزی بخورد به جای دیزی کباب برگ آوردند. او خواهش کرد که شوید، جعفری، ریحان ، پیاز تازه و فلفل و نمک هم بیاورند. آن وقت مهمانان چشمشان به زنگولی افتاد که داشت اسفند دود می کرد. از نزدیک آنها هم رد شد تا دود اسفند به آنها هم بخورد که کسی چشمشان نزنند. برادر مهری به او پول خورد دا د.

برای دسر مهمانان میوه و بستنی سفارش دادند. سر انجام شیرینی و چایی آوردند. یکی از خانم ها گفت: این دیزی سرا رو خیلی قشنگ درست کردند. بیایین یه قلیون سر سفره بذاریم و با هم یه عکس بندازیم. سر انجام یکی از آقایان از گارسون صورت حسابی گرفته پولش را پرداخت و مهمانان دیزی سرارا ترک کردند.



101 - tamrin. Quyidagi savollarga javob yozing.

این چند نفر برای چه به شهر آمدند؟ کجا استاده بودند و داشتند چکار می کردند؟ آنها منتظر چه کسی بودند؟ یکی از زنها چه گفت؟ به او چه جواب دادند؟ از روی لباسشان چی میشود فهمید؟ آنها کجا خواستند نهار بخورند؟ برادرشان رفت چه کار بکند؟ آن وقت چه فصلی بوده؟ هوا چطور بود؟ یکی از آنها چه چیز پیدا کرد؟ ماشینشان را کجا گذاشت؟ در دیزی سرا مردم کجا نشستند؟ آنها قبل از همه چه چیز را سفارش دادند؟ غذای گرمشان چه بود؟ آنجا کیها بودند؟ یکی خانم برای خود چی سفارش داد؟ بعد از شام چه کار کردند؟ آیا از دیزی سرا خوششان آمد؟


سنگی را که نتوان برداشت

در روزگار قدیم هر آبادی یک پهلوان داشت، پهلوان قویترین مرد آبادی بود. پهلوان خیر آباد مرد به نام قادر بود. پهلوان قادر بسیار مهربان بود. مردم آبادی اورا خیلی دوست داشتند. او شاگردان زیادی داشت. به آنها فوت و فن کشتی را یاد می داد.

وقتی فصل بهار رسید. پهلوانها با هم کشتی می گرفتند و زورازمایی می کردند. زورازمایی کار ساده نبود . پهلوانها سنگهای که بزرگ و کوچک را بلند می کردند. هر کس بزرگترین سنگ را بر داشت جایزه می گرفت. جایزه او گوسفند پروار یا بزی شیرده بود.

در میان شاگردان پهلوان قادر، جوانی به نام سلمان بود. سلمان قدی بلند و بازوهای قوی داشت. او آسیاب بود. همه آسیاب ها اسب داشت. اسب سنگ آسیاب را می چرخند و گندم ها را آرد می کرد. اما سلمان خودش آسیاب را می چرخاند . به همین دلیل روز به روز بازوهایش قویتر و زورش بیشتر می شد. پهلوان قادر سلمان را بسیار دوست داشت. چون او شب و روز کار میکرد.

فصل بهار رسید و پهلوان ها برای زورازمایی به میدان آبادی آمدند. سلمان هم در میانش بود.

در گوشه میدان یک سنگ آسیاب قدیمی بود. پهلوان قادر روی سنگ آسیاب نشست تا روزازمایی پهلوان ها را تماشا کند. سنگ های بزرگ و کوچک وسط میدان بود. پهلوانها یکی یکی جلو آمدند و سنگ هارا بلند می کردند. زورازمایی از سنگ کوچک شروع شده و به سنگ بزرگ رسید . فقط دو پهلوان در میدان بودند: پهلوان مراد و پهلوان سلمان. پهلوان مراد به طرف سنگ بزرگ رفت . عرق از سر رویش می چکید. دو دستشرا به دور سنگ بزرگ حلقه کرد تا آنرا بلند کند. اما هر وقت زور زد نتوانست . سرش را پایین انداخت و کنار رفت. پهلوان سلمان جلو آمد. دستهایش را مانند زنجیر به دور سنگ حلقه کرد. همه زورشرا توی بازوهایش جمع کرد و سنگ را روی سینه اش بلند کرد. اهلی آبادی برایش هیاهو کردند. پهلوان سلمان سنگ را بر زمین انداخت. پهلوان قادر به او گفت: آفرین پهلوان! آن گوسفند پروار به تو می رسد. پهلوان سلمان جلوی پهلوان قادر زانو زد. دست اورا بوسید و گفت: می خواهم با پهلوان قادر زورازمایی کنم.

پهلوان قادر لبخندی زد گفت: تو قویترین جوان آبادی هستی . اگر مرا شکست بدهی، پهلوان آبادی می شوی ! این را گفت و به طرف سنگ بزرگ رفت. دو دستشرا به دور سنگ حلقه کرد. با یک تکان سنگ را از زمین بلند کرد. اهل آبادی برایش هیاهو کرد . بر گشت و روی سنگ آسیاب نشست و گفت: حالا چه کنیم پهلوان ! پهلوان سلمان گفت: از روی سنگ آسیاب بلند شوید! پهلوان قادراز روی سنگ آسیاب بلند شد و گفت: می خواهی چی می کنی ؟ پهلوان سلمان گفت: سنگ آسیاب را بلند کنیم. این را گفت و به طرف آسیاب رفت. پهلوان قادر و اهل آبادی با تعجب به او نگاه می کردند. او سنگ آسیاب را تکان داد . سوراخی در وسط سنگ بود. دو دستش را در سوراخ سنگ جا داد. نفس عمیقی کشید، سنگ آسیابرا روی سینه اش بلند کرد و به دور خود چرخید. دستش را از هم باز کرد و سنگ را بر زمین انداخت. اهل آبادی برایش هیاهو کردند.

پهلوان قادر دستی به شانه او زد و گفت : آفرین! پهلوان سلمان دست پهلوان قادررا بوسید .

پهلوان قادر به طرف سنگ آسیاب رفت . دو دستش را در سوراخ سنگ جا داد . نفس عمیقی کشید زور زد تا سنگ را از جا بکند، اما نتوانست. اهل آبادی با تعجب به او نگاه می کردند. دوباره دستش را به دور سنگ حلقه کرد و زور زد، اما باز هم نتوانست. عاقبت سنگ آسیابرا بوسید و کنار رقت. اهل آبادی گفتند: پهلوان قادر! چرا سنگرا می بوسی؟ آنرا بلند کن!

پهلوان قادر لبخندی زد و گفت: از قدیم گفته اید: – سنگی را که نتوان بر داشت. باید بوسید و زمین بر گذاشت. از آن روز پهلوان سلمان ، پهلوان خیرآباد شد.



واژه ها


hisob qog‘azi

– surate hesāb

صورت حساب

oxiri

– entehā

انتها

rasmga tushmoq

– a’ks andāxtan

عکس انداختن

biroz turib

– andaki ta’āmul

اندکی تامل

qalampir

– felfel

فلفل

kulib

– bā ruy xandān

با روی خندان

futbol

– futbāl

فوتبال

yo‘lga tushmoq

–rāh uftādan

راه افتادن

qalyon

– γelyān

قلیان

muzli suv

– ābe yax

آب یخ

kabob

– kebābe barg

کباب برگ

islamoq

– esfenāj

اسفناج

xizmatkor

– gārsun

گارسن

mashinani avto parkka qo‘ymoq

– pork kardan

پارک کردن

yo’qolmoq

– gom šodan

گم شدن

paydo qilmoq

– peydā kardan

پیدا کردن

pomidor

– gojefarangi

گجه فرنگی

xizmatkor

– piš xedmat

پیش خدمت

go‘sh ezadigan

– gošt kub

گشت کوب

old taom

– piš γazā

پیش غذا

lazzat

– lezzat

لذت

bo‘lak, burda

– teke

تکه

qatiq

– māst

ماست

kashnich

– ja’fari

جعفری

mohir

– māher

ماهر

ko‘z tegmoq

– češm zadan

چشم زدن

mabodo

– mabādā

مبادا

qanday qilib

– če juru

چه جوری

musobaqa

– musābeγe

مسابقه

qarshi emasman

– harfi nadāram

حرفی ندارم

mavzu

– mavzu’

موضوع

qaymoq

– xāme

خامه

hojatxona

– dast šuyi

دستشویی

podlivka

– xureš

خورش

uzoq

– dur

دور

ajablanid qaramoq

– xire šodan

خیره شدن

ko‘za sho‘rva

– dizi

دیزی

taomdan keyingi shirinlik

– dser

دسر

o‘tmoq

– rad šodan

رد شدن

ayron

– duγ

دوغ

rayhon

– reyhān

ریحان

oshxona

– dizisarā

دیزی سرا

paydo bo‘lmoq

– sabz šodan

سبز شدن

joyni band qilmoq

– rezerv kardan

رزرو کردن

buyurtma

– sefāreš

سفارش

ko‘katli salat

– sālāde fasl

سالاد فصل

suyuq taom qoshig‘i

– supxur

سوپخور

oxiri

– saranjām

سر انجام

shivid

– ševid

شوید

dasturxon to‘shamoq

– sofre andāxtan

سفره انداختن

qo‘ng‘iroq

– zanguli

زنگولی

er, turmush o‘rtog‘i

– šuhar

شوهر










taomnoma

– surate γazo

صورت غذا

خدا پدرت را بیامرزه xodā pedaratrā beyāmurze – sizga sog‘lik tilayman

خیال کسی را راحت کردن xeyāle kasirā rāhat kardan – tinchlantirmoq

دنبال کسی رفتن(گردیدن) donbāle kasi raftan – qidirmoq (biror kishini)
درس شانزده O‘N OLTINCHI DARS


Download 3,73 Mb.

Do'stlaringiz bilan baham:
1   ...   51   52   53   54   55   56   57   58   ...   116




Ma'lumotlar bazasi mualliflik huquqi bilan himoyalangan ©hozir.org 2024
ma'muriyatiga murojaat qiling

kiriting | ro'yxatdan o'tish
    Bosh sahifa
юртда тантана
Боғда битган
Бугун юртда
Эшитганлар жилманглар
Эшитмадим деманглар
битган бодомлар
Yangiariq tumani
qitish marakazi
Raqamli texnologiyalar
ilishida muhokamadan
tasdiqqa tavsiya
tavsiya etilgan
iqtisodiyot kafedrasi
steiermarkischen landesregierung
asarlaringizni yuboring
o'zingizning asarlaringizni
Iltimos faqat
faqat o'zingizning
steierm rkischen
landesregierung fachabteilung
rkischen landesregierung
hamshira loyihasi
loyihasi mavsum
faolyatining oqibatlari
asosiy adabiyotlar
fakulteti ahborot
ahborot havfsizligi
havfsizligi kafedrasi
fanidan bo’yicha
fakulteti iqtisodiyot
boshqaruv fakulteti
chiqarishda boshqaruv
ishlab chiqarishda
iqtisodiyot fakultet
multiservis tarmoqlari
fanidan asosiy
Uzbek fanidan
mavzulari potok
asosidagi multiservis
'aliyyil a'ziym
billahil 'aliyyil
illaa billahil
quvvata illaa
falah' deganida
Kompyuter savodxonligi
bo’yicha mustaqil
'alal falah'
Hayya 'alal
'alas soloh
Hayya 'alas
mavsum boyicha


yuklab olish