96- tamrin. Quyidagi gaplarni o‘zbek tiliga tarjima qiling.
Hofiz – Eronning eng mashhur shoiridir. Iltimos, sekinroq yuring. Iltimos, balandroq gapiring. U mendan yaxshiroq yoza oladi. U sizdan oldinroq keldi. Akam sizdan uch yosh kattaroq. Bugun bizda kechagidan kamroq dars bo‘ldi. Men kechroq kelaman. Ertalab otam hammadan oldin uyqudan turadi. Toshkent Universiteti – markaziy Osiyodagi eng katta Universitetdir. Ibn Sino Eronnig eng mashhur donishmandidir.
مسافرت بیرون از شهر
جُمعه گذاشته ریاست دانشگاه شیراز مینی بوس در اختیار دانشجویان خارجی گذاشت تا بتوانند از اطراف شهر دیدن کنند. آنها تصمیم گرفتند ساعت هفت حرکت کنند. یک رُبع به هفت سه نفر چینی از مهمان سرا بیرون آمد پنج دقیقه بعد چهار نفر اُزبک به جمع آنها اضافه شدند. آخر وقت هم سه نفر ژاپُنی رسیدند. غیر از اینها پنج نفر دانشجوی ایرانی بودند که رهنمایی می کردند. آقای دکتر باقری مُعاون بین المللی دانشکده مسئول این مسافرت بود. رویهمرفته شانزده نفر سوار مینی بوس شدند تا به گردش بروند. مینی بوس ساخت شرکت " ایران خودرو " بود. کرایه اش را که صد هزار تومان است دانشگاه می پردازد. جای شیرین و منیژه روی صندلی اول بود. دو دختر ژاپُنی پشت سرشان نشستند. سیاوش و سیروس هم نزدیک راننده نشستند. پهلوی آنها دو پسر اُزبک بودند.
همینکه مینی بوس پر شد راننده پرسید: بریم؟ آقای دکتر باقری که فارغ التحصیل همین دانشگاه بود، جواب داد: آره، دیگه کسی نمی اید. بهتره حرکت بکنیم. مینی بوس ساعت هفت و ربع از شهر خارج شد و از جاده باریکی به طرف ده حسین آباد رفت. جاده حسین آباد مثل خیابانهای شیراز صاف نبود. راهش خاکی و دشوار بود. بعد از نیم ساعت مینی بوس به یک پُل رسید . راننده سرعت ماشین را کم کرده، یواش یواش از روی پل رد شد. دانشجویان رودخانه کوچکی را زیر پایشان دیدند. آن طرف رودخانه راننده دو باره سرعت را زیاد کرد تا به شصت کیلومتر در ساعت رسید. یک ربع ساعت بعد مینی بوس به حسین آباد رسید. آقای دکتر باقری از راننده خواهش کرد : همینجا نگه دارین، لُطفاً منتظرمون باشید. دانشجویان پیاده شدند و به قهوه خانه ده رفتند.
بیشتر دانشجوها دوربین داشتند. پنج پیر مرد دهاتی و دو بچه در قهوه خانه بودند. بچه ها به خارجیان خیره شدند. دانشجوی ازبک که اسمش انور بود از آنها پرسید: ممکنه از شما یک عکسی بگیریم؟ یکی از مردهای دهاتی گفت: شما خوب فارسی بلدین! بله، بفرمایین. دانشجویان سر سفره نشستند. بچه ای نزد آنها ایستاد و پرسید: چایی میل دارین ؟ چایی یا فالوده بیاورم؟ یکی از دانشجویان گفت: فالوده شیراز خیلی معروف است. بهتره اونو انتخاب بکنید.
دانشجویان بعد از نیم ساعت استراحت به طرف مزرعه ها سبز رفتند. کشت زراعت حسین آباد گندم و جو است همچنین باغ های زیادی هم دارد. همه اینها باغهای میوه است. در این باغ ها سیب، گوجه، زردالو، گیلاس، هُلوی خوبی به دست می اید.
دانشجویان به ده بر گشتند و در مغازه ای جمع شدند. این مغازه کولر داشت و هوایش خیلی خنک بود. انور از فروشنده پرسید: اینجا یه نوشابه چنده ؟ – صد و پنجاه تومان. – پس یه نوشابه و یه بستنی لطف کنید، ساندویج هم دارین؟ – نه، ساندویج نداریم. – خیلی ممنون.
آقای دکتر گفت: حالا باید سوار شویم. نگاه کنین کسی جا مونده؟ باید زود حرکت کرد. نمیشه دیر بر گشت.
Do'stlaringiz bilan baham: |