Mumtoz fors tilining ayrim xususiyatlari
Hozirgi fors tilida را – rā ko‘makchisi vositasiz to‘ldiruvchi belgisi sifatida ishlatilib, o‘zbek tilidagi tushum kelishigi anglatgan ma’nolarga mos keladi. lekin mumtoz fors tilida را – rā ko‘makchisining vazifasi birmuncha keng bo‘lib, vositasiz to‘ldiruvchidan tashqari, vositali to‘ldiruvchi ma’nolarini ham bildirgan.
1.را – rā ko‘makchili to‘ldiruvchi ish-harakatning biror shaxs yoki boshqa bir jonli narsaga qaratilganligini bildiradi va kimga? nimaga? degan savolga javob beradi دانشمندی پسرانرا گفت dānešmandi pesarānrā goft – Bir donishmand o‘g‘illariga dedi. بازی خروسرا گفت bāzi xorusirā goft – bir burgut bir xo‘rozga dedi.
2. Borlik, mavjudlik ma’nolarini ifodalagan fe’llar boshqargan را – rā ko‘makchili to‘ldiruvchi biror narsaga ega bo‘lgan? predmet yoki shaxsni bildiradi: وزیری را دختری بود بسیار عاقل vazirirā doxtari bud besyār āqel – bir vazirning juda aqilli bir qizi bor edi.
3.شنیدن šenidan (eshitmoq),گفتن goftan (aytmoq) fe’llari boshqarganرا rā ko‘makchili to‘ldiruvchi biror narsa yoki shaxs haqida, to‘g‘risida borayotgan gap yoki suhbatni bildiradi: پادشاهی را شنیده ام که ... pādšāhipā šenideam ke... bir podshoni eshitdimki ... .
Mumtoz fors tilida o‘tgan zamon davom fe’li aniq o‘tgan zamon fe’li shakli oldiga همی hami va oxiriga ی – i qo‘shimchasini keltirish bilan hosil qilinadi.
همی رفتی hami rafti – borardi همی پرسیدی hami porsidi – so‘rardi
Ba’zan ی – i qo‘shimchasining tushib qolish hollari ham uchraydi. Bunda o‘tgan zamon davom fe’li aniq o‘tgan zamon shakliga hami old qo‘shimchasini keltirish orqali yasaladi.
همی رفت hami raft – borardi, همی پرسیدی hami porsidi – so‘rardi.
Lekin fors tilinig keyingi taraqqiyot davrida aks holni ko‘ramiz, ya’ni o‘tgan zamon davom fe’lining yasalishidaی – i qo‘shimchasi saqlanib, همی hami old qo‘shimchasi tushib qolgan. Odatda ی – i qo‘shimchasi fe’l oxiriga, shaxs-son qo‘shimchalaridan so‘ng qo‘yilgan va buی – i fors tili grammatikasidaیای استمراری yā-ye estemrāri deb ataladi.. رفتیrafti –borardi, پرسیدی porsidi– so‘rardi.
حکیمی هر گاه به گورستان رفتی hakimi hargāh be gorestān rafti – Bir tabib hamisha mozorga borardi.
یای استمراری yā-ye estemrori vositasida yasalgan o‘tgan zamon davom fe’li aniq bo‘lmagan shart ergash gapda ham keng qo‘llanadi.
اگر ژاله هر قطره ای در شدی
چو خرمهره بازار از آن پر شدی
agar jāle har qatrei dor šodi ču xarmohre bāzār az ān por šodi – Agar shudringning har tomchisi dur bo‘lganda edi, chig‘anoq kabi bozor u bilan to‘lgan bo‘lardi. (Sa’diy)
yo-ye estemrori asosan 1 shaxs birlik va 111 shaxs birlik va ko‘plik shakllarda ishlatilgan: رفتمی raftami – borardim, رفتی rafti – borardi, رفتندی raftandi – borardilar.
بودن budan بو bu shaklidagi hozirgi zamon fe’l negiziga egadir, bu negizdan yasalgan ikki fe’l shakli mumtoz fors tili poeziyasida ko‘p uchraydi. Bular بود bovad va باد bād shakllaridir.
بود bovad shakli بو bu negiziga 111 shaxs birlik qo‘shimchasi د – ad qo‘shilishidan hosil bo‘lib, hozirgi-kelasi zamon ma’nosida ishlatilgan. توانا بود هر که دانا بود tavānā bovad har ke dānā bovad – Kimki ndono bo‘lsa, qudratli bo‘lur.
باد bod 111 shaxs birlikka oid bo‘lib, orzu – istak maylini bildirdi. Hozirgi fors tilida ko‘proq shior va xitoblarda ishlatiladi. زنده باد دوستی بین مردمهای دنیا zende bād dustiy beyn-e mardomhā-ye donyā – yashasin dunyo xalqlari o‘rtasidagi do’stlik.
Egalik affikslari ko‘pincha kishilik olmoshlari o‘rnida ham ishlatilgan va turli so‘z turkumlariga qo‘shilgan. Shu bilan birga, ba’zan vositali to‘ldiruvchi ma’nosini ham ifoda etgan. ازش پرسیدم azaš porsidam – undan so‘radim, جوابش داد javābaš dād–unga javob berdi.
Mumtoz fors tilida 111 shaxs birlikda او u kishilik olmoshi o‘rnidaوی vey va 111 shaxs ko‘plikdaآنها ānhā kishilik olmoshi o‘rnida ایشان išon ishlatiladi. وی گفت vey goft – u dedi, ایشان تشریف آوردند išān tašrif āvardand – ular tashrif buyurdilar.
تفاوت زبان گفتاری و زبان نوشتاری
یک روز، هنگامی که مسعود می خواست برای خرید به مغازه احمد آقا برود. چشمش به یک گواهی نامه رانندگی اُفتاد. گواهی نامه را از روی زمین برداشت تا صاحبش را پیدا کند. وقتی به مغازه احمد آقا رسید، موضوع را با او در میان گذاشت و از او برای پیدا کردن صاحب گواهی نامه کمک خواست. احمد آقا گفت: چیزی بنویس که من پشت شیشه مغازه بچسبانم تا صاحب گواهی نامه بخواند و بیاید آن را بگیرد. مسعود کاغذ و قلم از احمد آقا گرفت اما نمی دانست از کجا شروع کند و چه بنویسد. اِتفاقاً در همین موقع آقای جوادی که معلم درس فارسی مدرسه مسعود بود از راه رسید و از ماجرای پیدا شدن گواهی نامه با خبر شد. آقای جوادی وقتی دید که مسعود نمی داند چه بنویسد . به او گفت: مسعود جان، از نوشتن نترس، نوشتن هم مثل حرف زدن است. ما می توانیم به همین راحتی که حرف بزنیم بنویسیم. اصلاً فکر کن قرار است حرف بزنی، قلمت را زمین بگذار و بگو ببینم چه می خواهی بگوی. مسعود نفس راحتی کشید و گفت: هیچ چی آقا، ما می خواستیم بگیم این گواهی نامه اینجا پیدا شده. هر کی گم کرده نشونی اونو بده به احمد آقا و اونو بگیره. آقای جوادی گفت: آفرین! حالا همین ها را روی کاغذ بنویس.
مسعود نوشت: این گواهی نامه اینجا پیدا شده ، هر کی گم کرده نشونی اونو بده به احمد آقا و اونو بگیره. آقای جوادی گفت: حالا بیا به کمک من این عبارت ها را که حالت گفتاری دارد به عبارت های نوشتاری بر گردانیم و چنین نوشت: یگ گواهی نامه پیدا شده ، هر کس آنرا گم کرده است نشانی اش را به احمد آقا، صاحب مغازه، بدهد و گواهی نامه را بگیرد.
مسعود گفت: خیلی خوب است.
اقای جوادی گفت: نگفتم نوشتن هم مثل حرف زدن آسان است! حالا بیا ببنیم این دو نوشته با هم چه فرقهای دارند:
۱– کلمه این به یک تبدیل شده است.
۲– کلمه اینجا حذف شده است.
۳– گم کرده به گم کرده است، هرکی به هر کس و نشونی به نشانی تبدیل شده است.
۴– دو کلمه اونو یک بار به آنرا و یک بار به گواهی نامه تبدیل شده است.
۵– کلمات بِدِه و بِگیره به بدهد و بگیرد تبدیل شده است.
آقای جوادی سپس چنین گفت: در زبان گفتار معمولاً کلمات و فعل های شکسته به کار می بریم. مثل: نشونی بده، چون مخاطب حضور دارد، گاه می توانیم چیزی را با اشاره بیان کنیم. مثل: این گواهی نامه پیدا شده اما این امکان در زبان نوشتار برای ما وجود ندارد. چون در آن لحظه نویسنده حاضر نیست. اگر ضروری باشد می توانیم توضیحی به گفته خود اضافه کنیم. مثلاً در پاسخ این که احمد آقا کیست، می گوییم صاحب مغازه است.
برای نوشتن کافی است آن چه را که می خواهیم به زبان بیاریم، یعنی حاصل فکر خود را روی گاغذ بنویسیم. اما باید به چند نکته توجه داشته باشیم: ۱– کلمات شکسته به کار نبریم. ۲– از تکرار بپرهزیم. ۳– مطالب زاید را حذف کنیم. ۴– چون مخاطب را نمی بینیم که در صورت از او هم توضیحی بدهیم، نوشته ما باید رسا باشد.
از گلستان سعدی
حکایت
حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پور هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر در محل خطر است یا دزد بیک بار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد. اما هنر چشمه زایندا است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نقش خود دولت است.
هنرمند هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنر هر جا که رود لقمه چیند و سختی بیند.
از سیاست نامه خواجه نظام الملک
حکایت
گویند روزی نوشیروان عادل برنشسته بود و با خاصکیان بشکار می رفت و بر کنار دهی گذار کرد . پیری را دید نود ساله که جوز در زمین می نشاند . نوشیروان را عجب آمد زیرا که بیست سال جوزکشته بر می دهد. گفت: یا پیر جوز می کاری ؟ گفت: آری خدایگان. گفت: چندان خواهی زیست که برش بخوری؟ پیر گفت: کشتند و خوردیم و کاریم و خورند. نوشیروان را خوش آمد و گفت: زه ؟ در همان وقت خزینه دار را گفت تا هزار درم بپردازد. پیر گفت: ای خداوند، هیچ کس زودتر از بنده بر این جوز نخورد. گفت: چگونه؟ پیر گفت: اگر من جوز نکشتمی و خدایگان این جا گذار نکردی و آنجا به بنده رسید نرسیدی و بنده آن جواب را ندادمی، من این هزار درم از کجا یافتمی . نوشیروان گفت: زها زه ! خزانه دار در آن وقت هزار درم دیگر بدو داد بهر آنکه دو باره زه بر زبان نوشیروان برفت.
قاضی زیرک
جوانی پیر مردی را صد دینار سپرد و بسفر رفت. چون باز آمد دینار خود خواست. پیرمرد انکار کرد که مرا نداده ای. جوان شکایت پیش قاضی برد. قاضی پیرمرد را طلبید و پرسید که این جوان زر بتو سپرد؟ گفت: نه. قاضی پیرمرد را گفت: سوگند بخور! جوان گریان شد و گفت: او را از سوگند هیچ باک نیست، بار ها سوگند دروغ خورده است. قاضی جوان را گفت: آنوقت که زر بتو سپردی کجا نشسته بودی؟ گفت: زیر درختی. چرا گفتی گواه ندارم، آن درخت گواه توست. نزد آن درخت برو و بگو که قاضی تورا می طلبد. جوان گفت: ای قاضی می ترسم که درخت بحکم تو اطاعت نکند. قاضی گفت: مهر من ببر و بگو که این مهر قاضی است، البته خواهد آمد. جوان مهر قاضی گرفت و رفت. قاضی بعد از ساعتی از پیر مرد پرسید که آن جوان نزد درخت رسیده باشد؟ گفت: نه.
چون جوان نزد درخت رسید مهر قاضی را نمود و گفت: قاضی تورا می طلبد. از درخت هیچ نشد. غمگین باز آمد و گفت: مهر تو درخت را نمودم هیچ جواب نداد. قاضی گفت: درخت آمد و گواهی داده باز رفت. پیر مرد گفت: ای قاضی، این چه سخن است، هیچ درخت اینجا نیامد . قاضی گفت: راست می گویی، نیامد ولی آن وقت که از تو پرسیدم که جوان نزد درخت رسیده، اگر زیر آن درخت نقد نگرفتی چرا نگفتی که کدام درخت است، نمی دانم؟ از این معلوم می شود که جوان راست می گوید. پیر مرد در مقابل این سخن جز اعتراف چاره ای نیافت و زر را باو پس داد.
حکایت
بازارگانی پارچه زربفت و ظریف چینی بسیار بساربانی سپرد که بار کند و به شهر ببرد و باو گفت: چون بدان شهر رسیدی بارهارا نزد خود نگهدار تا من بیایم . ساربان بارهارا بمنزل رسانید . مدتی بگذشت ولی بازارگان نیامد. ساربان پنداشت که او مرده است. پارچه ظروف را فروخت و از قیمت آنها خانه و باغی خرید. چندی نگذشت که بازارگان آمد و پس از جوستجوی بسیار ساربان را یافته گریبان اورا بگرفت و اموال خویش را از او بخواست. ساربان گفت: تو کیستی از من چه می خواهی ؟ مگر دیوانه شده ای؟ من هر گز تورا ندیده ام و نمی شناسم. بازارگان چون کار را بدین گونه دید ناچار شکایت بقاضی برد.
قاضی ساربان را بخواست و گفت: اموال این مرد را چه کردی ؟ ساربان قسم خور که من مرد دهقانم و هرگز ساربانی نکرده ام، این شخص چیزی بمن نسپرده است. چون بازارگان برای اثبات اداعای خون نوشته یا گواهی نداشت و قاضی نیز با اینکه می دانست حق با اوست نتوانست حکمی بدهد. ناچار تدبیری اندیشید و فرمود: بر خیزید و بروید! ساربان و بازارگان از جا بر خاسته به طرف در روانه شدند. همینکه آنها نزد در رسیدند قاضی با صدای بلند گفت : ساربان بر گرد! ساربان دروغگو بی اختیار بر گشت. قاضی گفت: پس تو می گفتی و قسم می خوردی که هر گز ساربانی نکرده ای . اگر تو ساربان نبودی چگونه دانستی که روی سخن با توست؟
درس هفدهم O‘N YETTINCHI DARS
جمهوری اسلامی ایران
کشور جمهوری اسلامی ایران در جنوب غربی آسیا واقع است. ایران با کشورهای افغانستان، پاکستان، عراق، ترکیه و آذربایجان هم مرز است.
وسعت اراضی مساحت ایران یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربع است. جمعیت کشور ایران بیش از شصت و پنج میلیون نفر است. پایتخت کشور ایران شهر تهران است. در شمال ایران دریای خزر و در جنوب ایران دریای عمان و خلیج فارس قرار دارد. بیش از نیمی از خاک ایران را دشتها و کوهستانها تشکیل می دهد. مرکز و جنوب شرقی ایران از صحراها و دشتهای کویری پهناور پوشیده شده است. وسیعترین دشتهای ایران عبارتند از دشت کویر، کویر لوت، کویر نمک و غیره. آب و هوای صحراها و دشتها خیلی گرم و خشک است و زندگی مردم در آنجا خیلی سخت است. زبان رسمی مردم ایران زبان فارسی است. اهالی شهر تهران در حدود دوازده میلیون نفر می باشد. تهران مرکز اداری، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور است. طبق آخرین تقسیمات ایران به بیست و نه استان تقسیم شده است. استانهای خراسان، سیستان، کرمان، فارس، خوزستان، اصفهان، یزد، مازندران و گیلان از این جمله اند. شهرهای مشهد، کرمان، بندر عباس، تهران، شیراز، اصفهان، یزد، اهواز، همدان، تبریز از شهرهای بزرگ ایران محسوب می شوند. واحد پول ایران ریال است. جمهوری اسلامی ایران با کشورهای زیادی در جهان روابت سیاسی و اقتصادی وفرهنگی دارد. رودخانه ها و دریاچه های ایران کم آب هستند. رودخانه های بزرگ ایران عبارتند از: کارون، شط العرب، سفیدرود، اترک، ارس، کشف رود، زاینده رود و غیره.
در ایران گندم، جو، برنج، چای، پسته، چغندر قند، پنبه، توتون و میوه ها و سبزیجات مختلف کشت و پرورش می یابد. عمدترین محصولات کشاورزی ایران گندم و برنج است. برنج در استان های گیلان ومازندران به عمل می یابد.
مهمترین ثروت ملی ایران نفت است. ایران در تولد نفت مقام چهارم را در جهان دارا است. صادرات ایران اهمیت فراوانی دارد. علاوه بر منابع نفتی از معادن زیر زمینی گاز طبیعی، ذغال سنگ، انواع فلزات و انواع سنگهای معدنی استخراج می شود.
در شهرهای ایران موزه های تاریخی و آثار باستانی و نمایشگاه های مختلف زیاد است که توجه هر سیاح و توریستی را که به ایران می ایند به خود جلب می کند.
Do'stlaringiz bilan baham: |