“ Hovez rende farzoneye shiroz” matni matnidagi yangi so’zlarni o’zlashtirib, topshiriqlani bajaring.
“Agar on turke shiroziy” g’azalini yodlash
Hovez rende farzoneye shiroz
حافظ رند فرزانه شیراز از میان همه شاعران زبان فارسی بی گمان هیچ کسی توفیق آن را نداشته است که به اندازه حافظ، مطلوب نظر خاص و عام قرار گیرد و فضای ادب و فرهنگ فارسی را به خود اختصاص دهد. تا کنون کسی نتوانسته است راز محبوبیت خواجه شیراز را بگشاید. هر چه هست باید اینرا در دنیای شعر او جست. زیرا آنچه از حافظ شیراز به دست ما رسیده چندان زیاد و از نظر قالب گوناگون نیست که بتواند همه پسند ها و سلیقه ها را خوشنود سازد.
خواجه شمس الدین محمد شیرازی که ما اورا به نام حافظ می شناسیم در حدود ۷۲۶ هجری در شیراز زاده شد. نیاگانش از کوهپایه اصفهان بودند و پدرش گویا به شیراز رخت اقامت کشیده بود. شمس الدین محمد نوجوان، دوران دانش اندوزی را در شیراز گذرانید. چنان که در بقیه عمر شصت و چند ساله خویش هم، برخلاف شاعر بلند آوازه و همشهری خود سعدی شیرازی، علاقه چندانی به سفر نشان نداد و جز یک سفر کوتاه به یزد و سفری بی سرانجام تا جزیره هرمز باقی زندگی خویش را در زادگاهش به سر آورد تا این که در سال ۷۹۲ هجری رخت به سرای باقی کشید.
استادان او که بودند؟ شعر را از کی و چگونه آغاز کرد؟ دوستان و همدرسان که بودند و چگونه می اندیشیدند؟ همه اینها بر ما مجهول است. از دیوان او بر می آید که با قرآن نه تنها انسی داشته که آنرا به روایتهای گوناگون حفظ بوده است. نام عام حافظ را هم ظاهراً به همین دلیل به عنوان تخلص شعری خود بر گزیده بود.
ظاهراً پس از مرگ پدرش شمس الدین محمد خورد سال با مادر پیرش در شیراز ماند و روزگار آن دو با تهیدستی می گذشت.
از میان پادشاهان معاصر حافظ، شاه شیخ ابو اسحاق با او به حرمت رفتار می کرد و دوران خوش سلطنت وی روزگار جوانی حافظ را از رویا های شیرین سر شار میکرد: اما دوران حکومت سختگیرانه امیر مبارز الدین محمد، کام زندگی اورا تلخ می ساخت. شاعر آزارده حال بیشترین غزلهای آبدار خود را در مبارزه با ریاکاری و عوامفریبی تلویخاً خطاب به همین امیر ریاکار مظفری سروده است. در عهد حکومت شاه شجاع پسر امیر مبارز الدین دوران سختگیری فراموش شد و این بخش از زندگی حافظ در آرامش درس و بحث و عشق گذشت.
از حافظ اکنون جز یک دیوان با کمتر از پانصد غزل، چند قصیده و مقداری مثنوی و روباعی چیزی در دست نیست. با این حال مرتبه شاعری حافظ را تنها غزلیات او تا بدین حد استوار کرده است. در قصاید، شیوه او یاداور سبک کمال الدین اصفهانی است. در مثنوی هم به دنبال نظامی رفته است. اما در هیچ یک از این دو زمینه به کمال و امتیاز خاصی دست نیافته است. حافظ اساساً غزل سراست و به همین دلیل قصاید و مثنوی های او غالباً نادیده انگاشته می شود. هر کس که اندکی با غزل فارسی آشنای داشته باشد می داند که حافظ در غزل سرایی " طرحی نو " در انداخته است و این" طرح نو" بیشتر به زبان و موسیقی خاص کلمات، از یک سو و به کمال فنی از سوی دیگر، بستگی پیدا کند. حافظ غزل فارسی را به آن درجه از کمال رسانیده که پس از او همه قریحه آزمایان در برا بر ولایی و کمال هنری سخنش اِظهار درماندگی کرده اند. سخن حافظ در میان انبوه دفترهای شعر فارسی ممتاز و زبان او شاخص مانده است. شاید به همین دلیل است که برخی اورا خاتم شعرای ایران می دانند و بر آنند که پس از او شخن پارسی راه انحطاط و زوال سپرده است.
دنیای شعر حافظ بی مانند و رنگارنگ و همچنین زندگی سرشار از تلخی و شیرینی و تاریکی و روشنی است.
پیش از حافظ غزل فارسی اغلب یا عارفانه بود یا عاشقانه. راهی که حافظ از این میانه بر گزید تلفیق عشق و عرفان و دست یافتند بر شیوه ای است که اگر سابقه هم داشته هر گز به این زیبایی و کمال نبوده است.